+ فیدیبو نصب کردم :)

کلی کتاب دانلود کردم که بخونم!دور دنیا در هشتاد روز ژول ورن رو خوندم، بعدش یادم اومد که سینماییش رو دیده بودم قبلن!

64 گیگ اینترنتم رو باید تا اخر بهمن تموم کنم، اصلن دلم نمیخواد گیر سرعت لاکپشتی بیفتم!

باید کلی فیلم دانلود کنم!  :)

نه میدونم چی و نه میدونم از کجا!دلم میخواد هدفمند حجمم رو تموم کنم!

+ طاها خرمن گندمشو زده، منم اکیدن دلم میخواد چچل کنم...نمیکنم ولی! رفتم پیش پیش کش مو هم خریدم!پاپیون صورتی خالدار!

+ رفتم اموزشگاه،استاد رو پیدا کردم از بین کلی آدم! رفتم تو دفترش نشستم تا مدارکمو بیاره! رفت بیرون،برگشت به احترامش نیم خیز شدم، دستشو گذاشت رو شونم!یه حس خیلی خیلی بدی بهم دست داد!

همیشه اذیتم که به خاطر دینم نمیتونم با ادمایی که باهاشون صمیمیم و راحت میگم دلم براتون تنگ شده و مشتاق دیدارتون بودم و فلان یه دست ساده بدم!

اون روز که رفته بودم مخابرات و با رئیسش حرف میزدم اخر سر پاشدیم دست دادیم خیلی چسبید، یه خانم پخته و کاربلد بود که تو شاید 15 دقیقه با هم خیلی خوب مچ شدیم!حتا با اینکه شاید ماهی 400 عایدم بشه ولی مشتاقم برم سراغ اون خانم!ارتباط بدنی خیلی مهمه!

ولی حالا هر جا میریم مصاحبه فوقش یه کاغذ و یکم تعارف رد و بدل کنیم!حتا نمیشه تو چشماشون نگاه کرد و حرف زد!

دخترش چقدر بزرگ شده بود ماشالا، یادمه آخرین بار که دیدمش،خانمش داشت منو خواستگاری میکرد بچش ونگ میزد وسط آموزشگاه! از این بچه دل دردیا بود!فکر کنم حتا چطوری بغل کردنشو یادشون دادم!

حالا با پیرهن صورتی گلدارش دویید اومد پیش باباش گفت بابا بیا گنجشکا دارن پنیرارو میخورن!استادم دستاشو باز کرد گفت بگو برید کنار،برید کنار فلان و بیسار....یهو و خیلی عجیب غیب میشد استاد،این آموزشگاه جدیدشون خیلی بامزس،یه خونه ی طاق چشمه ای  پر اتاقای تو در تو با درای کوچیک چوبی، پر وسایل قدیمی! از میزان و ایینه شمعدون و بولونی بگیر تا شمعدونی های دور حوض مربعی وسط حیاط!

حس میکنم فهمیدم کی برام دندون تیز کرده بود!  :) گفت بارداره و پدرش فوت شده!

خیلی تو نقاشی عقب افتادم از آخرای 94 که کار کردم، یکم وسطای 95 یکم اخرای 96 دیگه کار نکردم!باید کار کنم!هزینه کلاساش گرون بود، میخوام اگه نشد خودآموز سیاه قلم یاد بگیرم یا اینکه برم یه اموزشگاه دیگه! اگه خوب نبودن دوباره برگردم اینجا!هی تاکید داشت میگفت همینجا بمون کار کن، فکر کنم میخواد بیگاری بکشه حقوق نده! و گرنه الهام و فاطمه میموندن خب یا حتا معصومه!

+ بعد دو  سه هفته منتظر روزنامه موندن فقط اشپز و کمک آشپز و خدمات و تشریفات تالار و فروشنده فست فود و صندوقدار و اینجور چیزا میخوان!

بدم نمیاد برم اون پشت تالار،به عنوان خدمه وایستم یاد بگیرم در اینده به دردم بخوره ولی خب تالارها ساعت کارشون برای یه دختر جوون مناسب نیست!اصلن مناسب نیست!

یا حتا کمک آشپز که بتونم تو دستپخت شرکت کنم ولی خب اخه تا یک شب؟!

یه بازاریاب همراه اوله که باید برم ببینم چیه و چجوریه هر چند از بازاریابی و پیله شدن وقت و بی وقت به مردم بدم میاد!

یه دونم طراح سایت و منشی و حسابدار با همه باید ببینم ساعات کاری و حقوقش چقدره!

حالا که تلگرام دارم دوباره میتونم برم تو تک تک اون گروهها و کانالا عضو بشم و بگردم دنبال کار!

فکر میکنم زودتر به نتیجه برسیم!

+قراره بریم خونه رویا!فاطمه هم مثه من یکم محدوده ولی ازادتر!

خوشحالم!

+عجیب خونریزیام شدید و دردناکه امثال!چهار بار مردم و زنده شدم!

+هارد یک ترابایت قیمت کردم حدود 370 الی 400!

سیستم رو قیمت کردم حدود 200 تا 250! و کمتر حتا!  :(