بهش گفتم حالا غرض از مراحمت؟!
+لغت نامه دهخدا: marahem
مراحم. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) مهربانیها. ج ِ مرحمت. (غیاث اللغات ). رجوع به مرحمة و مرحمت شود : و مراحم حضرت صاحبقرانی شامل حال همگان گشته. (ظفرنامه ٔ یزدی، از فرهنگ فارسی معین ).
- ارباب مراحم و اشفاق ؛ مردمان مهربان و مشفق. (ناظم الاطباء).
گفت فقط یادآوری روز چهارشنبه ... ببخشید مزاحم شدم
+لغت نامه دهخدا: marahem
مراحم. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) مهربانیها. ج ِ مرحمت. (غیاث اللغات ). رجوع به مرحمة و مرحمت شود : و مراحم حضرت صاحبقرانی شامل حال همگان گشته. (ظفرنامه ٔ یزدی، از فرهنگ فارسی معین ).
- ارباب مراحم و اشفاق ؛ مردمان مهربان و مشفق. (ناظم الاطباء).
مترادف مراحم: مرحمت ها، لطف ها، عنایات، عنایت ها، محبت ها، مهربانی ها