دیروز نفر سوم  صف سوم  ایستاده بودم، رکعت سوم  نماز عصر بود،حس کردم زیر شلوار کرم زیر چادر سفید گلگلیم یه خبراییه،یادم به اون خانم پاسخگوی مسائل شرعی توی مقبره شهید حججی افتاد که گفت راه چاره و درمان گناه کبیره اینه که تکرارش نکنی! گفتم نماز رو نمیشکنم وقتی که تموم شد،سریع چادرمو عوض میکنم میدوم بیرون!همین هم شد،وقتی حراسون برگشتم و سعی میکردم از دل جمعیت یه راه پیدا کنم که برم بیرون ،جمعیت با چشمای متعجب بود که منو دنبال میکرد!گفتم نکنه وقتی وایستادم چادر بندازم سرم چیزی دیده باشن؟!

حتا داشتم مرور میکردم که از در مردونه خارج شم که مشکلی از نظر مرجع تقلید نداشته باشه!

وقتی رسیدم خونه وقتی عرقم خشک شد،وقتی دراز کشیدم و کنده شدن تیکه یخهای قطبی دلم رو حس کردم،وقتی یواش یواش درد برم مستولی شد،یه چرتکه انداختم و دیدم هنوز 2روز فرصت دارم!ولی خب اون ماه4  روز جلو افتاد،این ماه فشار روزه هم بود و دو روز که چیزی نیست!تا شب فقط خدا خدا میکردم روزم باطل نشه!

حتا دیشب سحری درست نکرده بودم به این امید که خدا معافم میکنه تا صبح!حوالی چهار دو تا تخم مرغ شکوندم تو تابه ،هنوز یه لقمه نخورده بودم که اذان دادن،حالا هم هنوز همون دل درد و خدا خدا که تا شب برسه!

ولی واقعن یه تخمک و یه انقباض عضله حقشه که اینطوری از خونه ی خدا تو ماه خدا  رونده شم؟!