چهارشنبه هفته پیش به خاطر دوره مهارت افسون از خونه خواهری شروع شد و بعدشم به یه بازار ناکام و خستگی و در رفتگی دست حسین و باغ تموم شد، البته قرار بود برم خیابان قائمیه برای مصاحبه ی پلیس فتا ،هر کدوم از بچه هام یه جا بودن نمیدونم نتیجش چی شد، خیلی خیلی حیف شد...

دوره کافی شاپم شروع شده،خیلی عالی پیش میره، تو فکر اینم مغازه رو کافه کنم، کافه قرمز، با پرده های چهارخونه و یه لنگر و فذمون کشتی بزرگ، سرمایه میخوام، البته یه کافه ای هم درخواست نیرو داده،بهش شرایطمو گفتم، یه کانال خفن کاریابی و یه شرکت نرم افزاری هم تو پاساژ راضیه پیدا کردم...

                                  

رفتم یه دوست مجازی رو دیدم، حس خوبی داشت، گرون شد ولی خوش گذشت...ولی اروم و قرار نداشتم!

تولد مهناز به خوبی برگزار شد،نمیدونم ارزش سکه 350 سوتی من با این وضع گرونی چقدری شد ولی خب خوش گذشت، تولد ابالفضل هم به خوبی و بهتر از پارسال برگذار شد، قراره کپسولای مافینم رو ببرم برای کلاس، باید برای تولد مهتاب یه نقشه دیگه بکشم، یعنی قید گوشواره و ماشین رو بزنم ولی خب چی بخرم؟ راستی پریشب هم عروسی مهندس بود... چقدر جام خالی...

 +فاطمه خواستگار داره،یه حالی مثه حمیدرضا برای من،آقا معلم برای اون!