دیروز بالاخره در کمد لباسی رو باز کردم،مقنعه ی نخی تازه اتو شده که هنوز مارک ترمه بهش اویز بود رو گذاشتم روی چوب لباسی،مانتو مشکی خردلی ادکلن زده رو هم همینطور...!

بعد شروع کردم تمیز کردن و خالی کردن کشوها!بعد تمام لباسامو جمع و جور کردم و تا کردم و چیدم این طرف...سه ساله یه دونه لباس زمستونی نپوشیدم،اون کمد رو برای مامان خالی کردم!

کارگاه رو جمع و جور کردم ولی هنوز یه سری طرح هست که باید بکشم!

هنوز مانتو مشکی بلنده بیرونه و من هنوز بعد 10 روزمنتظر تماس رئیس شرکتیم که منو با اسم کوچیک صدا میزد  که بگه از تهران برگشته و بیا که شنبه کارت رو شروع کنی ...

حتا حوصله ی این رو ندارم که برم پیشش گله کنم که تو باعث شدی من کارم رو از دست بدم!

یا حتا بگم وای تابع کانت!یادم اومد،یا بپرسم اسم سگش چیه یا ....

شروع کردم به دانلود فایلهای اموزشی ام تی سی ان ا و  نصب نرم افزار دریم ویور برای هدف جدید!


+بهم گفت هر انقلابی نیاز به تغییر داره! امیدوارم انقلابی در پیش باشه وزیر من!

+فقط میخوام پرید شم، استراحت کنم، یه تمدد اعصاب، بعدم دیگه تکلیف زندگیمو روشن کنم!

یک هفته دیگه فکر به اینکه بچه میارم یا نه حق طلاق میخوام یا نه!