فکر نمیکردم آدمی وجود داشته باشه که هیچ آرزو و هدفی برای اینده اش نداشته باشه... قبلنا بیشتر به زندگی امید داشت و داشتم البته! o.o
با بچه های راهنمایی رفتیم بیرون، همونن فقط ازدواج کردن و چند تا بچه اوردن و گرنه اصلن بزرگ نشدن!
کلی کافه پیدا کردم،و البته باید بشینم پای درس خوندن با سیستم!
صفر هم داره تموم میشه و میتونم رقص آذری رو شروع کنم و شاید دف!
پول ندارم...:(
آجیا رفتن مشهد!
وای کارتش اومد،شیرینیشم گوشواره ی میخی! :)


باید حرفامو تموم کنم و از شنبه بچسبم به آیندم و تلاشم رو برای بهتر کردنش بکنم!
یک ماه و نیم از پاییز رفت و هنوز هیچی!من کارای مهمتری دارم....
شنبه برم مو بزنم وای وای...!