اگه مادر شدم،بچه هامو به هیچ قیمتی ول نمیکنم برم!

من مسئولم! مسئول شخصیت اونا!

مسئول جسم و روحشون!

دیشب راگا رای که یه عکاس هندی معروفه میگفت دخترم از من املاکم رو به ارث میبره،من باید چیزای بیشتری بهش ببخشم!


این واقعن عم انگیزه که مهشید میخواد بچه ی طلاق بشه!

این واقعن غم انگیزه که بچه ها سه روز آخر هفتشون رو خونه ی ما میگذرونن!

این واقعن غم انگیزه که از یک هفته ،سه روزش مال خودمه!

این واقعن غم انگیزه که من بچه میخوام ولی تو این شرایط و با این اوضاع احوال قیدشو زدم!

این واقعن غم انگیزه که من تو هیچ کدوم از کارای اداری پذیرفته نشدم!

غم انگیزتر از دست دادن کافه است!

باید از نو شروع کرد!

آزمون ام تی سی ان آ رو هم گفت برا بعد عید زنگ بزنم بپرسم الان نه!

آزمون آی سی دی ال هم مسولش نبود اصن!

دانشگاه هم گفت فارغ شدی اما مدرکت بعد دو سال هنوز صادر نشده!

دلم میخواد زار بزنم با این حجم از بدبیاری ولی هنوز قویم و به امید عروسی فهیمه خوشحالیم رو حفظ میکنم!

فردا میخوایم بریم خونه ی مادربزرگه!

خونه ی خواهری هم باید برم و پیتزا بپزم!

داشتم شال میبافتم میلم شکست!

میخوام برا سالگرد ازدواج مهتاب هدیه بخرم!برا تولدش که نشد!

ماه بعد هم راضیه!

چه نقشه ها داشتم برا شب چله ولی همه چی داره از هم میپاشه!

خدایا همه رو برای هم حفظ کن!خانواده های منم همینطور!

آیندمو روشن کن،دیگه صبرم داره تموم میشه!