ظهر رفتیم سلف سرویس،پارک،دوچرخه،بدمینتون و کافه بستنی...بعدش یهو شارژ خالی کردم، رفتم تو فکر دودی بودنش،چرا مامانش باید بگه،چرا خواهرش ج نداد،چرا زنگ نزدن پس،فردا تل میاد یعنی!
چرا یکی از دختر و عروس عمه عموها نیمدن؟
حتا زنگ نزدن!
چرا خدا نیستی پیشم،خسته ام از زندگی،دست و پا بسته بودن،بیکاری،بیپولی،بی احساسی،بیدل و دماغی،وزن کم کردنه،افسردگیه،بی حوصلگیا،استرس و خیسی همیشگی...