سر بی کسی سلامت

واقعن با چه چیزی میتونه این ترس و دلهره ها و استرسها رو جبران کنه،خستم!
اصلن درصدد جبران برمیاد؟!
عاقل باش دختر!
موهامو زدم اینبار برا دل خودم!
چهره های غمبار خانمای سالن با بوتای خفن و پالتوهای خزدار!
مامان و مهارت ن گفتن و میوه و مهمونی و باغ و جوجه زوری
حداقل 910 تومن سند سهام!
موسا مغازشو باز کرد بالاخره!
خونه تکونی لعنتی تنهای پر غر!
عید نمیخوام اینجا باشم!
جشن حمید!
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • چهارشنبه ۱۵ اسفند ۹۷

    حال خراب من چرا خرابتر میکنی؟

    ساعت2،دم خونه،پلاک987،فکر کنم خودش بود،گمونم عصرش مامانشم دیدم!
    حال من زنده رو خوب کن مرده ها ک مردن!
    ما نبینیم کسی را ک نبیند ما را!
    خوب نیست ثروتت رو به رخ بکشی و محبت رودروایستی گذار زوری بخری!
    لعنت به آدمای بی شعور هرزه!
    گناه گناهای من پای کیا نوشته میشه،بانیان دین و فرهنگ و رسم و جامعه و خانواده و خود مفلوکم!؟پای کیا؟
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • جمعه ۱۰ اسفند ۹۷

    ترس تنهایی

    نصف نگرانی و مریضیای مامان ترس تنهاییشه!
    منو یه ذره هم قبول نداره،نه رانندگی،نه سلیقه،نه آشپزی،نه مواضبت،هیچی هیچی...
    در عین اصرارش،قشنگ دارم روزایی رو میبینم ک عقد کردم و مامان زهرمارم میکنه،از زمان و مکان و بازجویی و غرهای احتمالی دیگه!:-D
    هزار بار گفتم منو نمی آوردین دیگه هزار بار گفته تو رو هم میخواستیم،جمله ی عجیبیه،غم داره در عین حال...:-(
    شماره سیم کارتمم ک رفت رو کارت ویزیت و برچسب پتها!و دایورت شد به تخم چپ طاها!
    داره ازینجا خوشم میاد کم کم!
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • پنجشنبه ۹ اسفند ۹۷

    شب بخیر عمانانه

    صبح با گریه از خواب پاشدم،محبوبه مرده بود،تو بهت و شوک و با درد از خواب پریدم،ظهر فهمیدم رفتن سفر و عمرش دراز...
    لب دریاو لایو بی یار ماییم!خلاقیتم تحسین برانگیزه!
    تئاتر دیدم،نقشه پارک فردا با ممت رو کشیدم و زیر نور ستاره ها با زوزه ی باد شبم بخیر!
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • چهارشنبه ۸ اسفند ۹۷

    زنیت!

    اشکامو پاک میکنم،به خدا قول میدم،ازش قول میگیرم ک پشتم باشه،شب عزیزیه،خدایا دستمو به حق امشب بگیر،میدونی چه خریتا ک از ذهنم نمیگذرن،عاجزم ولی به رحمت تو امیدوار...
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • چهارشنبه ۸ اسفند ۹۷

    که عمر نوح ندارم که آدمی فانیست!

    تو اوج درد دیسمنوره هر چی لعنت هست نثار میکنم!یجایی لابلاش خواستگارای این ماه رو آوردم جلو چشم و بازم فحش دادم!
    امیدوارم قدر وفای من خر رو بدونه!
    98 دیگه این مزه ها نیست...
    صورتای خسته ی خانما تو ماشینای تک سرنشین!
    کادو روز مادر!
    500 و 700 آندوسکوپی!
    درد و درد و درد...
    00:00 گذاشتم،برا دل خودم!:-)
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • چهارشنبه ۸ اسفند ۹۷

    چهارشنبه جان

    بازگشت قلبمنشانه طاها،هلدینگ 3 تومنی،سنگ کلیه حمید،گوشواره میخی پروانه،تولد محمدمهدی،ژله به تعداد فراوان،شلوار چارخونه128 تومنی،باریستا،میراث فرهنگی،هسته ستاد،تشکر دهیار،سادگی مامان،خواستگار22و33ساله،مرغ آتیشی،فال حافظ،سمنو،دلتنگی و صبوری کورکورانه
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • چهارشنبه ۱ اسفند ۹۷

    عروس سرهنگ!

    رفتیم مشهد،روز آخری برف اومد...بارون اومد،بوران شد...همه جا سفید پوش شد...

    فهمیدم چقدر خانوادم پشتم نیستند، چقدر میترسند از گرفتن حق دستیافتنی خودشون!

    چقدر میترسند از چهار چوب شکنی،از بیرون اومدن از ناحیه ی امن!

    چقدر بلدند ادم رو سوسک کنند و خجالت زده و بی شرف...

    چقدر بلندن زور بگند و مجبورت کنند...

    چقدر بلدند تو روت بخندن و از پشت خنجر بزنند!

    اخ از ولنتاین و شوخی های مضحک دیروز...

    آخ از زندگی اینجوری خانمای فامیل و مثه چی کار کردن و دستمزد نگرفتن، منظورم نمک نداشتن دست و اختیار نداشتن و ترس...

    آخ از این روزا...

    آخ از من که جفت پا به بختم لگد میزنم ...

    اخ از عروس سرهنگ و همسر افسر و هسته ی ستاد و تورلیدری و باریستا و خریتهام!

    آخ از من و اینکه کاری برای ایندم نمیکنم!

    آخ از دلتنگی و دویدن و نرسیدن!

    آخ از فضولیهای بی سر و ته و تیکه بارون کردنم!

    لعنت به این روزا!

    لعنت به خنده های فیکم!

    لعنت به مریضی راضیه...



    تا قوت صبر بود کردیم،دیگر چه کنیم اگر نباشد...


  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • چهارشنبه ۲۴ بهمن ۹۷

    چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی...

    کاش وقتی دیدم به همین بهونه قد یه احوالپرسی میومد جلو، ولی گازشو گرفت رفت...

    حتا ارزش برگشتن و نگاه کردن نداشت...

    از سلام مرموزانه ی مادرش ترسیدم...

    از عمه فاطمه و اینکه هر کسی خوب اومد قبول کن!

    از فشارخون بالای مامان و توقعات بی جای تک تک اعضایی خونواده!

    از دلشوره هام وقت خوابیدن و با ترس از خواب پریدنا!

    از قید آیندم!

    میخواستم بیام بنویسم که دارم میرم مشهد! :)

    از حال خوبم موقع خوشحال کردن راضیه!

    از رستوران!از کافه!از مهمونیا از اداره کار از ....

    ولی الان یه مامان با فشار خون عصبی ناشی از ترس و تنهایی دارم با کلی دعوا از سمت مامان و بقیه بچه ها!

    دو شب ادم تخت و بخت خواب و صبحونه ی کله سحری و بی خوابی! و شاید بعدها منت!

    پرید و درد و نوارای بی کیفیت و لباسای کثیف و صورت اطلاح نکرده!

    پذیرایی و بشور و بساب و بپز و اخرشم ناراضی!

    دفترچه ی مامان تمدید نداشت و از خودم خرج کردم و بی پولی!

    نگرانم و ناراحتم و کاری ازم برنمیاد!

    با یه غم بزرگ تو سینم!یه غم بزرگ تو ذهنم!

    همه میخوان این تعطیلات رو برن جنوب و اگه اون ها هم برن مشهد من میمونم و مامان و تنهایی و کلی زنگ و پیام هر روزه!

    خاله اون روز که از زندگی و حرف خسته شده بود اومد بهم گفت ازدواج کنم! :|

    خدایی خودش بعد ازدواجش حال ننجون روز به روز بهتر شد!ولی خب اون موقع امیدی به ازدواج نداشت...

    لعنتی تل و تویی هم فیلترتر شده و کلی کار نصفه توش دارم!

    اینترنتم ماه آخرشه و دیگه دسترسی به هیچ کجا ندارم!

    دیگه نمیدونم چجوری باید احساس خوشبختی و نشاط کنم و همه چی رو هندل کنم!

    لعنت به اختلاف سنی زیاد بین بچه و والد!

    لعنت به من که هستم و بودنم برای هیچکسی اهمیتی نداره!

    لعنت به میوه های تو یخچال و آب میوه ها و ...!

    رباتوار ازم انتظار دارن فقط!



  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • يكشنبه ۱۴ بهمن ۹۷

    تنها شدم!

    از مهمونیا و دسته گلا و هدایا و سوغاتیا و رقص و پایکوبی و ناراحتیا بگم یا از ازدواج داوود!

    از جوشهای روی پام بگم یا از کار کردن نرم افزار پارسیان!از برف بگم یا از این حجم گرما!

    از ناراحتیا و لجبازی و ناراحتی درست کردن عروسا بگم یا از پررویی دامادها!

    از نداری بگم یا از گرونی!

    از ریخت و پاشا بگم یا از خسست!

    کلی حرف دارم!

    از دعا نرفتنای مامان و حسابداری تالار و مخالفتا و تو رو خندیدن و ز پشت چاقو زدن!

    تنها شدم و خسته!

    خدایا خودت امیدم باش!چراغ راهم!

    چهارشنبه کافه و راضیه و تولد!

    پنج شنبه جشن تکلیف و عرفان و ماهی!

    تولد زهره و کادوی خونه داوودم هست!

    با رستوران امشب و گلای نرگس!



  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • نای نِنه
    • چهارشنبه ۲۶ دی ۹۷