چی بگم!

خواستگار تو آب نمک گذاشتم،موهای سفید ابروهام،قصاب سیبیلوی مهربون،هنوز موندم 240مترزمینمو حفظ کنم یا خرج دک و پز و کلاس آموزشی،تو این بی پولی80خرج مودم،جشنواره هنری و مقاله و جایزه میلیونی،نت گردی و چشم درد،ناو آمریکا تو خلیج فارس،جشنواره راضیه و حجاب،ممنوعیت دوچرخه بانوان،نتم گویا تموم شد،لباسام تو ماشین،غذا نپختم،مسواک نزدم،دوش نگرفتم،خوابم نمیاد ولی حق سروصدا کردن هم ندارم!:-(

کارخونه یا کارخونه!

نقاشی2ساعت25و کافه عمارت و جورابای رنگی و تصمیم برای یادآوری اکسل و میکروتیک،کنسلی پول سهام و سه راهی گلیم فرش،کلاس کافه،مهمانداری!
شهرک صنعتی یا کافه؟!
دفتر یا سوله؟!
خونه یا کارخونه؟!
خدایا باش،همراهم باش!:-)

بی سر و سامان جان!

خونه بزرگ و سودای راننده ماشین سنگین افتاد به جونم،یه نه بگو و خلاص،تخم ترکون و باطل السحر و دعا و این چیزا،لاتاری و لانگمن و شارژ نت و لوله کشی آب و دکتر مهسا و بوی اسفند و روزه گرفتنهای تنهایی،خرابی مودم و تولید قطعه هواپیما و تا 15 خرداد و اکتیو دایرکتوری!
استخاره خوب و تحقیق خواستگار و خدایا چی میشه تهش؟!

گوشی خر شدگانم!

تو دلم آشوبه!از دیروز هی اسم کوچکش رو صدا میکنم بلکه روان شه،بلکه مهرش تو دلم بجنبه،بلکه...
اگه از سرگذشت و چرایی زن دوم و بچه های باباش و سکته مغزیش بگذرم،از نگاههای خریدارانه خواهرشوهر بزرگه نمیگذرم،از شغلش نمیگذرم،از ...
از دانشگاه و مسخره بازیشون،مامان و غرونق هاش،وکیلا و به زور حرف زدنش و عید دیدنی دایی و زنداییاو دخترخاله و بارداری عروس خاله بعد17سال،دکترا و تر.یاک س.وخته، بی نتی و گوشی خرابم نگم برات!
ماه رمضون چی میگه این وسط!:-(

دیدمش!

چهرش رو ک نه،ولی سر کارش بود،با لباسایی شبیه همون اولین بار ک دم خونشون دیدم،همون روز ک رفتم خونه موسارو بشورم،ازیگانه خوندم،شعر اخوان رو تحریف کردم ...
:-(
نت ندارم و برای ثبت دانشنامه میخوام،پول ندارمو میخوام،انگیزه ندارمو میخوام،دندون درد دارم اصلن جرئت گفتنشم ندارم!
همه امروز برام تقلا کردن!دعا کردن!:-(
خدایا کمکم کن!

ماه کامله!

دلم خواست پست بزنم،فردا میرم دانشگاه،بانک،کافه،بانک،باید زود بیدار شم به همه چی برسم!
8 خوبه!
خدایا دستمو بگیر!
به قرص همین ماه قسم هیچکس رو جز تو ندارم!

و چهارشنبه آخر فروردین

دعوا سر دانشنامه دانشگاه بعد سه سال،نقاشی رنگ و روغن روی تخم شترمرغ،باغ سرسبز آکنده از گلای زرد خودرو،صحبت با مهندس شهرداری برای سنگ فرش پیاده رو،مسواک چوب اراک،خواستگار25ساله فرهنگی،سلام آقای احمدی،شاهمحمدی مشتری باغ صالحی،کافه لینگو،سفته و قوانینش،صبر و صبر و صبر!

یارزاق

خط چشم زندایی تو سالگرد دایی و ابروهای نامرتب من،خواستگار با شرایط مشابه، خوندن چتها و درگیری فکری لعنتی،غرغرای بیش از حد مامان، مولودی پرحاشیه "نهایت عقب موندگی لباس عوض کردن" بیگاری کشید فقط،یاس باز شده،63کیلو و 300با لباس، میان عید دیدنی هنوز،20فروردین و کار:-(،حسادت تا حد پلاژ گرفتن چادگان،ترجیح داد منو ناراحت کنه ولی فامیلای دهاتی شوهرش یه موقع پشت سرمون حرف نزنن!من رو سبک کرد،هرزم کرد،دلم رو شکست،فشار مامان رو برد بالا،24ساعتم نگذشت،بره به جهنم!

حول حالنا

یاد چهره تک تکشون میفتم و چشم سفیدی و اون نماز صبح اول وقت تو سوز و سرماو البته چیزای دیگه و غمگین میشم!
خیلی میخوابم و خواستگار پس فردا مثه خوره افتاده به روحم،پدر مهری اومد بخش و سال دایی ک فرداست!
موندم کافه و کیک دادا و سهام و هدیه و قبض و این چیزارو چیکار کنم تو این بی پولی!:-(

قوی شدم!

تولد زهرا و توقع،دعوا و لباس پاره و پلیس و خونه جدید و رفتن روح ا... و زدن حرفام و نمک خوردن و نمکدون شکستن و سوییت دریمز و جمعه و کوبیده و مهمونی و شب خواب خونه خواهری و پنی سیلین و 00:00 و به من چه به تو چه و خونه قدیمی،رستوران و به حق سیزده بدر15تومنی و به چهارشنبه 14 نودهشت و بی لیاقتی و توقع آدما و غرور وصله پینه من و اشکا و لبخندا و درد دلچسب دستام و زمین والیبال و اینستاگرام و آینده ای ک گره زدم به صلاح خدا...
آسمون پر ستارس،قوی باش دختر!:-)